زندگي با همه وسعت خويش محفل ساكت غم خوردن نيست

حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نيست

اضطراب ديدن و ناديدن نيست

زندگي جنبش و جاري شدن است

از تماشاگه آغاز حيات تا به جايي كه خدا ميداند...

خطا

گريه نكردن از سختي دل است

سختي دل از گناه زياد است

گناه زياد از آرزوي زياد است

آرزوي زياد از محبت به نفس است

محبت به نفس از فراموشي مرگ است

فراموشي مرگ سرآغاز تمامي خطاهاست

يادمان باشد از امروز خطايي نكنيم

گرچه در خويش شكستيم صدايي نكنيم

پر پروانه شكستن هنر انسان نيست

گر شكستيم ز غفلت من و مايي نكنيم

يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم

وقت پرپر شدنش ساز و نوايي نكنيم

يادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد

طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم

...

 

گفتم به تو:

من و تو دو خط موازي هستيم

وصل ما ممكن نيست...

گفتي: آري وصل ما در بي نهايت است.

اما ببين...

من براي تو قاعده ها را شكسته ام

گريخته ام

گسسته ام

و تورا نهايت خويش ساخته ام...

فراموشم نكن شايد سالها بعد در گذر جاده ها

بي تفاوت از كنار هم بگذريم و بگويي اين غريبه

چقدر شبيه خاطرات من است...

شب ها چراغ قلبتو روشن بذار

 تا فرشته ها راه پكي رو گم نكنن..

شبهاي بي فرشته دير ميگذره

مثل روزهاي بي تو بودن...

و باران زيباترين نوع مرگ است...

سرد خفتن در دل سبز شاخساران....

خاطرم نيست تو از باراني يا نسل نسيم

هر چه هست گذرا نيست هوايت

بويت...

تو مرا ياد كني يا نكني من به يادت هستم